مبصر بازی !

سه نفر از دوستان فیسبوکی به جمع معلم ها پیوستند : عمو احمد ، عمو محمدرضا و خاله هنگامه ی عزیز  

................................ 

امروز تعداد دانش اموز ها زیادتر از همیشه بود ، به دلایل مختلف از جمله اینکه صبح رفتیم در تک تک خونه ها و صداشون کردیم، دوم اینکه  دوجلسه است  که بهشون دفتر دادیم و به قول خودشون بهشون مشق میدیم  و این خودش واسشون انگیزه ایجاد میکنه (به خاطر دفتر و مشق نوشتن هم که شده میان !)  

  

 

خاله پریسا و خاله شیما و عمو احمد رفته بودن دنبال بچه ها و من و خاله زهرا توی مسجد بودیم ، پیشنهاد دادم به جای انتظار کشیدن ، ورزش کنیم ! هم اینکه واسه سلامتیشون خوبه و هم تخلیه انرژی بشن و دیگه کلاس رو روی سرشون نزارن !  حرکات کششی انجام دادیم و دراخر هم عمو زنجیر باف بازی کردیم (با صدای چی؟ میو میو !)    

 که یهو سر و کله ی خانم ایزدی پیدا شد و بچه هارو دعوا کرد که بشینین شما اومدید اینجا فقط سواد یاد بگیرین !!! بدون توجه بهش گفتم بچه ها بیاید نقاشی !!! (مثه همیشه دورم جمع شدن)

 

امروز بعد از مدت ها (سه ماه) ایرج اومده بود (تو پست های قبلی توضیح دادیم که چی شد دیگه نتونست بیاد  ، امروز با دیدنش واقعا خوشحال شدیم )

پنج تا شاگرد جدید هم اومده بودن (ارش ، رعیمه و گلناز و چند نفر دیگه) 

 

 

یکی از بچه های جدید یه سری مداد رنگی رو توی کلاهش قایم کرده بود ، وقتی که فهمیدم؛ با یه سری بازی و شعر ، خودش رفت گذاشت سرجاش ! بعد از چندین دقیقه ، امید به گوش خانوم ایزدی رسونده بود و ایشون اومدن کلی دعوا راه انداختن که ما بچه دزد رو راه نمیدیم !!! بردمشون اونطرف تر باهاشون حرف زدم و گفتم  ما اومدیم اینجا مفهوم همین چیزا رو با بازی و شعر وووو بهشون یاد بدیم ، گفت باشه پس دیگه نمیام اما حدودا نیم ساعت بعدش یکم کلاس شلوغ شد (بچه های مهد ) داشتن بازی میکردن و عمو احمد بالای سرشون بود که دیدم خانوم ایزدی یهو اومد و شتتتتتتترق زد تو گوش یکی از بچه ها ! اروم زد اما !!!‌ خیلی عصبانی شده بودم و محترمانه از فضای مهد بیرونشون کردم (عمو احمد که همینطور هاج و واج مونده بودن!!!)

بهانه گیری های خانوم ایزدی واقعا قابل تحمل نیست ، به یکی از بچه ها (امید) گفته که هرکی اذیت کرد بیا به من خبر بده تا بیام حسابشو برسم !! خیلی سعی کردم با امید به این توافق برسیم که خبرکشی کار خوبی نیست اما متاسفانه نشد چرا که تشویق های پوچ خانوم ایزدی انگار کارساز تره ! (امیدوارم  به کمک معلم های دیگه یه راه حلی برای این موضوع پیدا کنم ! )  

 

   

 

راستی امروز به بچه ها شیر و کیک هم دادیم :)  

نظرات 2 + ارسال نظر
عمو مسعود دوشنبه 18 دی 1391 ساعت 21:33

ّا اون برخورد زیبای خانوم ایزدی با ایرج آرش بعید میدونم فردا بیان !!!

اگه من اونجا بودم برخوردم رو میدیدی (البته بدون هیچ بی احترامی)

خانیکی دوشنبه 18 دی 1391 ساعت 22:09

سلام خسته نباشید
این خانم ایزدی از کی حرف شنویی داره ؟؟؟
یواش یواش سراغ بچه های خانوادهها هم میان دیگه(بعد عید َ تدریس عشق)

میشه گفت از هیچ کس!

حالا خانوم امیر گفتن که مثه اینکه دنبال یک سری برخورد های اداری و رسمی با این خانوم هستن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد