امروز (پنجشنبه 21 دی ماه 91) از اولین ثانیه ، خانوم ایزدی به شدت باهامون بد عنقی کرد (درب مسجد رو قفل زده بود و به هیچ عنوان حاضر نبود بازش کنه)!
خواهش کردیم (در حد التماس) و البته با وساطت مغازه دارهای محل ، حالا ما اینهمه راه اومدیم اص...لا هیچی ، شما دلتون میاد این بچه ها درسشون عقب بمونه؟ ؟ ؟ شنیدیم و شنیدیم از اینکه اینها لباساشون کثیفه و مسجد رو کثیف میکنن ، از اینکه اینها ادم نمیشن ، از اینکه درس نخوندنِ اینا به من هیچ مربوط نیست و خیلی چیزهای دیگه !!
خلاصه که قول دادیم که جونِ ما و جونِ وسایل مسجد تا اجازه داد برای اخرین بار کلاسمون رو اونجا برگزار کنیم !!
بعد از کلاس همگیمون جمع شدیم برای پیدا کردن یه ساختمون برای رهن و اجاره (فعلا فقط میگردیم !)
عه چه بد!!!!!!!!!!
وا!پس چیکارمیکنید؟
ایشالازودیجاپیداکنین
مهتاب جان دفعه بدی نذاشت به من بگووووووو برخورد جدی باهاش بکنم ای بابا مگه یه مسجد چیه خوب.....
اصلا این همه مسجد یه مسجد دیگه برین نزدیک اون جا مسجد هست؟؟؟؟؟
باید یه ساختمون اجاره کنیم
سلام خاله مهتاب
با اینکه شماها و بچه ها رو ندیدیم (البته به جز فرزانه)حسابی ذهنم درگیر شماها شده
یک پیشنهاد، شاید به نظر مسخره بیاد
نزدیک اونجا مدرسه نیست؟ شاید با مدیرشون صحبت کنین اجازه بدن بعضی ساعت ها یک کلاس اونجا رو داشته باشین
بر فرض توافق می کنین هزینه یرق و گاز مصرفی به ازای اون ساعاتی که اونجا هستین رد بپردازین
هم بچه ها بیشتر تو فضای درس قرار می گیرین و هم کسی نیست بهتون گیر بده
البته من اصلا شرایط تون رو نمیدونم
اره پیشنهادت قابل تامله
اگر اینکار شدنی شد، یک شماره حساب بدین منم یکم کمک کنم
حتما
اسم وبلاگتون ینی چی؟
یعنی خانه علم !
بچه هایی که به هردلیلی از تحصیل محروم هستن
ما واسشون یه جایی رو درست کردیم و بهشون درس میدیم
راستی شما هم میتونی بیای