روش تدریس !!!

 

  هر جوری بود کتاب ریاضی اول ابتدایی را گیر آوردم ...

  روش تدریس را هم خانوم ترحمی قبلا فرستاده بود برام ...

  شروع کردم به خوندن روش تدریس ، همراه با نگاه به کتاب ...

  فکر میکردم به بچه ها چی بگم؟

 

  - صفحه ی اول

  روش تدریس چی گفته ؟؟؟

 

 

  - آشپرخونه  !!!

  بچه ها اینجا آشپزخونه است !!!

 

(تو داری چی میگی مسعود ؟!!!

 داری در مورد اتاقی به اسم آشپزخونه صحبت   میکنی ؛اون هم با بچه ای که خونه شون فقط یک اتاق داره !!!

  - بی خیال این قسمت میشم و ترجیح میدم ازش رد شم ... )

 

 

به خوندن روش تدریس ادامه میدم ...

 

 

  - چای ریختن !!!    

( مسعود !

 فک میکنی صبح کسی واسه این بچه ها چای دَم میکنه ؟ کسی واسشون چای  میریزه)                        

 

 

  - شیر ریختن !!!    

 (فک میکنی کسی اهمیت میده که اونها باید شیر بخورند ؟

  اصلا هفته ای چند بار شیر میخورند ؟ )

 

 

  ولش کن ...

 

  ولش کن ...

 

  فکر نکن بهش ...

 

  فکرت بهم می ریزه ...

 

  اگه نتونی روش تدریس را بفهمی ، فردا نمی تونی چیزی بهشون یاد بدی ...

 

  - فک کنم بیخیال شیر و چای بشم بهتر باشه  ...

 

  میرم ادامه ی روش تدریس ...

 

 - شکر ریختن ؛ هم زدن شکر !!!  ( اصلا تو خونه شون قند دارند ؟؟؟!!! )

 

 

 - میوه برداشتن برای مدرسه !!!   

( مدرسه ؟!!!! 

 اونا که اصلا شناسنامه ندارند که مدرسه  برند!

 اصلا کسی به اینکه اونا به میوه احتیاج دارند فکر میکنه ؟ !!! )

 

 ول کن این فکر ها را مسعود ! ...

 

 روش تدریس را بخون ...

 

 اینجوری باشه  فردا کم میاری ...

 

 سعی کن بهش فکر نکنی ...

 

 

 میرم ادامه روش تدریس

 

- تم شناختی :

 

   رزق : اینکه همانطور که غذایی که میخوریم رزق و روزی ماست و از طرف خداوند عطا شده است ، پدر و مادر و هر نعمتی رزق و روزی ماست و از طرف خداوند عطا شده . به خصوص ریاضیاتی که می آموزیم رزق است و خداوند آنرا به بشر یاد داده است . آموختن ریاضی را با نام خداوند آغاز میکنیم و همانطور صبحانه را با نام او شروع میکنیم .

 

 

 کدوم رزق ؟ کدوم روزی؟

  دارند ، ولی خیلی کمه !!!

  هیچ کدوم پدر و مادر درست حسابی ندارند !!!

  غذای درست و حسابی هم که ندارند !!!

  موند ریاضی !!!

  ریاضی هم که ...

 

 


 در ادامه :

   به نظر شما ، این که روزی این بچه ها اینقدر کمه ، حکمتی غیر از امتحان کردن منو شما داره ؟؟؟

 

 

پی نوشت :

 

- آبی ها حرف های من با خودم و مشکی ها روش تدریس بود !!!

 

- با این فکر بهم ریخته ؛ فردا میخوام به بچه ها چی بگم ؟؟؟!!!

 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
کوچولو دوشنبه 27 آذر 1391 ساعت 23:37 http://www.kocholomocholo.blogfa.com

سلاااااااااااااااااااااااااااااااام
چچطورین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خسته نباشید
به به مبارکا باشه
واااااااااااااااااااااااای الان لینکتون میکنم اجازه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ُسلام
ممنون دوست عزیز ...
آره ؛ لینک بنمو ...

hamidreza سه‌شنبه 28 آذر 1391 ساعت 18:49 http://labkhand2.blogsky.com

ادرس وبلاگ به مطالبش نمیخوره...

اگه اجازه هس منم یه عنوان بگم....

"خانه ی خاطرات"

عنوانتون ثبت خواهد شد

مینا جمعه 1 دی 1391 ساعت 22:58

خیلی قشنگ بود، گریه ام گرفته.
امیدوارم از کارتون نا امید نشین

من همین طور ...

البته وقتی میبینم کار ما روی بچه ها تاثیر داره ، و بچه ها هر روز از نظر اخلاقی بهتر میشن خیلی امید وار میشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد